ارسطو درانديشه وفلسفه
داکتربصير داکتربصير


به زبان انقلابي يا با زبان مبارزه مسلحانه سابق ميتوان گفت كه ارسطو درتاكتيك، فيلسوفي ماترياليست ودراستراتژي، عالمي ايده آليست بود. يعني اودرزندگي روزمره، مردجهان بود وديالكتيكي فكر وعمل ميكرد، ودر عالم سماوات ونهايي، مردخدا وايده آليست گرديد، وتامرز خرافات آنزمان حاكم درفرهنگ، پيش ميرفت. به نقل از صاحبنظران امروزي، ارسطو اغلب درفلسفه اش اصول ماترياليستي وايده آليستي را با هم مي آميخت. انگلس اورادرميان فيلسوفان عهدباستان، مهمترين فيلسوف جهاني ميداند.گرچه او برخلاف افلاتون كه اهل پايتخت وازآتن بود، فيلسوفي شهرستاني نام گرفت.
ارسطو حدود 2400 سال پيش نوشت كه هدف فلسفه بايد شناخت باشد. فلسفه درزمان ارسطو علم جامعي بود كه شامل علوم گوناگون گرديد كه هر شهردارفرماندار، ژاندارم و معلمي بايد بااصول آن آشنايي مي يافت.او اولين فيلسوفي است كه فلسفه راسيستم بندي كرد.يعني آنرابصورت يك چهارچوب فكري درآورد.سيستماتيزه كردن فلسفه اوبراين اساس بود كه اوبين تئوري وعمل درفلسفه فرق گذاشت.به نظر او حقيقت يعني تطابق فكربا واقعيت. اومدعي بود كه اشتغال به فلسفه سبب شادماني، رضايت، انسانيت، شجاعت و سلامت روح ميگردد. بهترين نوع زندگي براي او، كوشش براي شناخت بيشتر در زندگي كوتاه انساني است
.
او ميگفت انسان بايد بكوشد تا ابدي شود و مرگ نتواند اورا به وادي فراموشي پرتاب نمايد. به گواهي تاريخ، ارسطو سالها معلم اسكندر مقدوني و شاگرد افلاتون، فيلسوف يوناني بود.اودرسال 384 پيش ازميلاد در تراكي مقدونيه بدنيا آمد ودرسال 322 پيش ازميلاد در آتن درگذشت. پدرش پزشك شخصي پادشاه مقدونيه بنام “ امين تاز “ بود. ارسطو درنوجواني شغل نسخه پيچي در داروخانه هاي گياهي رااز پدرآموخت.او 17 ساله بود كه به آتن رفت تازيرنظرافلاتون بااصول فلسفه آشنا گردد. او 20 سال درآنجا ماند و سرانجام درسال 335 دانشكده “ فيلسوفان سرپايي “ درآتن را پايه ريزي كرد و در سالون هاي “ بحث و جدل سرپايي “ فيلسوفان ، به آموزش شاگردان مي پرداخت.
ارسطو بعداز مرگ اسكندر به غرب آسياي صغير گريخت، چون غرض ورزان او را متهم به كفر و الحاد نمودند. او در غرب تركيه امروزي به خدمت يكي از حاكمان محلي علاقمند به فلسفه درآمد و بعد از اينكه، به نقل از مورخين يونان، ايرانيان هخامنشي آن امير و حاكم را به قتل رساندند، ارسطو بارديگر مجبور به بازگشت به آتن شد. قبل ازفرار به آسياي صغير ارسطو گفته بود كه نميخواهد بارديگر دست آتني ها را، مانند مورد سقراط ، به قتل فيلسوفي آلوده نمايد. مورخين ماركسيست مدعي هستند كه ارسطو با ايده آليسم افلاتون مرزبندي نمود، بدون اينكه كاملا به ماترياليسم برسد. ارسطو با كمك تئوری شناخت ماترياليستي كه در رابطه بادرك و احساس وتجربه است، به انتقاد از ايده آليسم افلاتون پرداخت.او خلاف افلاتون، اخلاق وايدههاي سياسي را اوتوپي يا اصول مطلقه نميدانست، بلكه ميگفت هركس آزاد است تا جوياي خوشبختي خاص و تعريف شده خودباشد.
اوخلاف افلاتون، در اشياء ، ماهيت حقيقي آنها را نمي ديد بلكه نيرو و هدف هستي را حدس ميزد كه به شكل هدفي عالي درحركت است.ارسطو مدعي بود كه هدف هرپديده اي در جهان، تكامل است. وانسان بايد درحقيقت بسوي انسانيت وتكامل پيش رود.به اين سبب بعضي ها او را پدر مكتب هومانيسم و انساندوستي ميدانند.بااشاره به آثار ارسطو، هدف هستي انساني فلسفه يونان، خلاف عصر حاضر، تسلط به جهان و طبيعت نبود، بلكه شناخت آن است.ارسطو راميتوان پايه گذار علم منطق نيز بشمار آورد چون اوخالق تئوري و قضاوت و ارزشيابي است و باتكيه بر روشهاي عملي و تجربي به تحقيق مي پرداخت.
ارسطو ميگفت جهان از طريق فشار نيرويي دروني مجبور به تكامل و بهترشدن است.قرنهاست كه آثارجهاني اوپايه فلسفه غرب گرديده.سيستم فلسفي ارسطو شامل دوبخش تئوري و عمل است.دربخش تئوري اونظراتي پيرامون: طبيعت، منطق و هستي شناسي بيان ميكند و در فلسفه عمل از : اخلاق، سياست و شاعري نام ميبرد.محققين غرب به اغراق رقم آثارش را بين 400 تا 1000 جلد كتاب حدس ميزنند. يكي از دوستداران او حتامدعي است كه تعداد جملات بيان شده او به حدود نيم ميليون ميرسد.آثار بجا مانده از ارسطو در زمينه : منطق، طبيعت شناسي، متافيزيك، نويسندگي، سياست ، سخنراني، اخلاق و جانورشناسي هستند.او تاثير دورانسازي روي تعريف و تغيير علومي مانند: گياه شناسي (نباتات)، جانورشناسي(زولوژی)، منطق، رياضيات، و سياست گذاشت.
ارسطو از اولين دانشمنداني بود كه بين علوم گوناگون زمان خود فرقي قايل شد.اودركتاب سياست، انسان را موجودي اجتمايي معرفي مي نمايد، گرچه اوبين انسانها فرقهاي طبيعي قايل است و از برده داري و خواجه كردن خادمين دفاع ميكند.دركتاب متافيزيك، او به بررسي رابطه بين ماده و فورم اشيا مي پردازد. در اينجاست كه واژه متافيزيك يا مافوق طبيعت او مارا بياد واژه باطن اشيا مي اندازد.آثار ارسطو در طول سده هاي ميانه ، نرم و اصلي براي مكتب مدرسين يا اسكولاستيك گرديد .او روي جريانهاي فلسفي ايده آليستي و ماترياليستي قرون وسطي تاثيري بجاي ماندني گذاشت.سيستم فكري او از قرن پنجم ميلادي تاكنون در اروپا با مسيحيت درهم آميخت وبا كمك مكتب مدرسين اسكولاستيك پايه فلسفه رسمي مسيحيت شده.

ارسطو از نظر كيفي، طبيعت را درحال يك پروسه تكامل مي بيند و آغاز هر حركت را به دليل نيروي الهي حدس ميزند، گرچه نيروي آغا زين مورد نظر او با خالق اذلي در دين مسيحيت با هم شباهتي ندارند. متفكرين رومي و فيلسوفان مسلمان، فلسفه ارسطو رابه اروپا در سده هاي ميانه رساندند. او علم و فلسفه كشورهاي مسلمان و عرب را قرنهاست كه تحت تاثير خودقرار داده. گروه ديگر ارسطو را جاده صاف كن الهيات و ايده آليسم مسيحي در ميدان تاريخ ميدانند. مارتين لوتر، اصلاحگر پروتستان به تحقير، ارسطو را شاعر قصه گو و فيلسوف افكار زنگزده ناميد.
November 24th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي